منطق شاخهای است از فلسفه که به مطالعهی فرایند استدلال و تعقل میپردازد و میکوشد درکی از تفاوتهایِ استدلالِ درست و نادرست به دست دهد. بطور طبیعی اگر انسانها زمان کافی داشته باشند، بهتر فکر میکنند و نیز اگر درست به چیزی توجه کنند، در بیشتر موارد به فهم عمیقتری میرسند.
اگر یک تفاوت اساسی میان فردی که توان تفکّر نقّادانه دارد و فردی که [این توان را] ندارد باشد، این است که فرد متفکّر، فرایند تفکّر را جدی میگیرد، آگاهانه به آن توجه نشان میدهد، و سؤالهای معقول میپرسد. بنابراین مهم این است که چه دغدعههایی در ذهن فرد اولویت داشته باشند و چه پرسشهایی مطرح شوند.
٩- معیار انصاف
ما انسانها، بطور طبیعی، از منظر خودمان میاندیشیم؛ از دیدگاهی که معمولاً به نفع موضع ماست. انصاف این است که با همهی دیدگاهایی که با موضوع مورد بحث ارتباط دارند یکسان برخورد کنیم و نگذاریم احساسات و عواطف ما بر تصمیم و قضاوت ما در بارهی موضوع تاُثیر بگذارد. ما معمولاً به نفع دیدگاه خودمان تعصب میورزیم؛ به همین دلیل، مهم است هنگام اندیشیدن همواره معیار انصاف را در نظر داشته باشیم. این معیار به دو فضیلت فکریِ شهامتِ فکری و انصافِ فکری ارتباط تنگاتنگی دارد.
سؤالاتِ معیارِ انصاف
۱. آیا منفعتِ شخصی خود را در نظر نمیگیرم؟
۲. آیا با دیدگاههای مخالفان و منتقدان خود همراهی میکنم؟
۳. آیا تفکّر من با توجه به شواهد موجود موجه و منصفانه است؟
۴. آیا قصد فریب دیگران را ندارم؟
۵. آیا شواهد، مدارک، و دلایلی که دیگران در بارهی موضوع ارائه میکنند در نظر میگیرم؟
هفت ویژگی متفکّر نقّاد
۱. یک متفکّر نقّاد اشتیاق و علاقهی زیادی به پرسیدن و جمع آوری اطلاعات در بارهی موضوع و مشکل مطرح شده از منابع موثق گوناگون دارد.
۲. یک متفکّر نقّاد به اطلاعات جمع آوری شده تا مشخص شدن درستی و صحت به دیده شک و تردید نگاه میکند.
۳. یک متفکّر نقّاد در اظهار نظر قطعی و قضاوت عجله نمیکند.
۴. یک متفکّر نقّاد اشتباهات خود را خودش تصحیح میکند. دارای ویژگی خود تصحیح گری است.
۵. یک متفکّر نقّاد افکار و عقاید خود را خود تنظیم میکند.
۶. یک متفکّر نقّاد از هر نوع فریب و نیرنگ به خود و دیگران دوری میکند.
۷. یک متفکّر نقّاد اشتیاق شدید به تفکّر و تعمق در باره موضوع مطرح شده دارد.
این هفت ویژگی از تعریف فرانسیس بیکن از تفکّر انتقادی استخراج شده است.
با توجه به شرایط حاکم بر کشور، ویژگیهای اول، دوم و سوم از اهمیت خاصی برخوردار هستند.
دوستان عزیز، با پایان یافتن معیارهای نه گانهی تفکّر، بخش چهارم آموزش تفکّر انتقادی که مربوط به مؤلّفههای هشتگانهی تفکّر است شروع میشود.
معیارهای تفکّر مفاهیمی هستند که میزانِ ارزش و کیفیت تفکّر را اندازه میگیرند.
مؤلّفههای تفکّر به اجزای تشکیل دهندهی اندیشه و تفکّر گفته میشود که استدلال بر اساس آنها صورت گرفته و تفکّر بر اساس آنها تجزیه و تحلیل میشود.
ترکیب معیارهای تفکّر با مؤلّفههای تفکّر مانند ترکیب ماسه و سیمان میباشد که اگر به میزان کافی و ترکیب مناسب با هم مخلوط شوند و با آب کافی استدلال خوب به هم زده و چسبیده شوند به یک بتنی بسیار محکم تبدیل میشوند که حتی زلزلههای تفکّر احساسی، غیر انتقادی و غیر منطقی با ریشتر بسیار بالا هم نمیتواند ساختمان تفکّر شما را به لرزه در آورند.
معیارهای نهگانهی تفکّر که توضیح داده شدند عبارتند از:
1.وضوح یا شفافیت
2.دقت
3.صحت
4.اهمّیّت
5.وسعت
6.عمق
7.ارتباط
8.منطق
9.انصاف
مؤلّفههای هشتگانهی تفکّر که استدلال بر اساس آنها صورت میگیرد عبارتند از:
1.اهداف
2.پرسشها
3.اطلاعات
4.دیدگاهها
5.مفاهیم
6.مفروضات
7.استلزامات (پیامدها)
8.استنتاجها
در واقع فضیلتهای فکری، معیارهای تفکّر، مؤلّفههای تفکّر و استدلال و انواع آن پایه، اساس و اسکلت تفکّر انتقادی را شکل میدهند.
بخش چهارم: مؤلّفههای تفکّر
مؤلّفهها به عناصر یا اجزای تشکیل دهنده یک چیز گفته میشود که بدون داشتن آنها نمیتوانیم آن چیز را تجزیه و تحلیل کنیم. بنابراین مؤلّفههای تفکّر به بخشها یا اجزای تشکیل دهندهی تفکّر گفته میشود که تحلیل و استدلال بر اساس آنها صورت میگیرد.
برای تقریب به ذهن، تشریح قسمتهای بدنِ انسان در رشتهی پزشکی را در نظر بگیرید. بدن انسان از اجزایی تشکیل شده است. برای تحلیل بدن انسان، باید ابتدا اجزای تشکیل دهنده آن را تجزیه و بعد هر کدام از اجزا را تحلیل و تشریح کرده تا به نقش هر جزء بطور جداگانه و یا با هم پی ببریم.
بنابراین، تجزیه و تحلیل یک چیز یعنی خرد کردن آن چیز به اجزا تشکیل دهندهی کوچکتر و تحلیل و تشریح کردن آن اجزا.
تفکّر هم از اجزا و مؤلّفههایی تشکیل شده است. هنگامی که در تشخیص مؤلّفههای تفکّر مهارت یافتیم، با تشخیص نوع اشتباه مان موضع بهتری برای درک اشتباهات خود به دست خواهیم آورد. این قابلیت در تفکّر انتقادی نقش اساسی دارد، بنابراین توانایی شناسایی مؤلّفههای تفکّر و استدلال، توانایی مهمی در تفکّر انتقادی محسوب میشود.
مؤلّفههای تفکّر عبارتند از:
1.اهداف
2.پرسشها
3.اطلاعات
4.دیدگاهها
5.مفاهیم
6.مفروضات
7.استلزامات (پیامدها)
8.استنتاجها
هدف
هدف یکی از مهمترین مؤلّفهها یا اجزای تفکّر میباشد. اندیشهی هیچ کس را نمیتوانیم کاملاً درک کنیم مگر اینکه بفهمیم چه انگیزه و قصدی در پس آن اندیشه است.
هدف باید واضح، دقیق، عمیق، درست، مربوط، منصفانه، و منطقی باشد. (ترکیب هدف با معیارهای تفکّر)
سؤالات مؤلّفهی هدف:
۱. هدف شما از این تصمیم یا حرف چیست؟
۲. هدف اصلی این متن چیست؟
۳. اهداف این دو چه تفاوتی با هم دارند؟
۴. هدف از پرداختن به چنین موضوعی در چنین وضعیتی چیست؟
۵. آیا هدف موجه است؟
۶. چه اهداف دیگری را باید در نظر بگیریم؟
۷. کدام مخاطبان را در نظر دارید؟ میخواهید آنها را در مورد چه چیزی قانع کنید؟
۸. آیا هدف شما واضح، دقیق، عمیق، درست، مربوط، منصفانه، و منطقی است؟
پرسش
زمانی که هدف خود را مشخص کردیم، منطقی است که بپرسیم:
۱. مشکلاتی که باید برای رسیدن به این هدف حل کنیم کدام است؟
۲. چه راههایی برای رسیدن به این هدف وجود دارد؟
۳. از چه ابزارهایی باید برای رسیدن به هدف استفاده کرد؟
۴. رسیدن به هدف به چه پرسشهایی پاسخ میدهد؟
۵. مشکلاتی که باید در بارهی آنها تصمیم گرفته شود چیست؟
۶. آیا میتوان اهداف و مشکلات را به اهداف و مشکلات کوچکتر تجزیه کرد؟
اگر پرسش را تغییر دهیم، در حقیقت راه حل آن را تغییر دادهایم. اگر هدف را تغییر دهیم، راههای رسیدن به آن را تغییر دادهایم. اگر مشکل را تغییر دهیم، برای حل آن باید روشهای جدیدی را در نظر بگیریم.
پرسشها باید واضح، دقیق، عمیق، درست، منطقی، وسیع، مهم، مربوط به هدف، و چند منطقی باشند.
اطلاعات(Information)
استدلال درست و صحیح بدون استفاده از اطلاعات و دادههای درست و دقیق ناممکن است. ما باید در مورد منابع اطلاعاتی خود دقیق، وسواس، و هوشیار باشیم. ممکن است تجربه معلم خوبی باشد، اما تجربهی توام با تعصب، تجربهی تحریف شده، تجربههای گمراه کننده، منجر به خود فریبی میشود. ما نباید تجارب خود را مقدس بدانیم. تجربه یکی از ابعاد مهم تفکّر است که باید مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
ذهن میتواند اطلاعات را به سه روش متفاوت درک کند:
۱. از طریق اطلاعات بی فایده
۲. با شکل دادن به نادانی فعال شده
۳. با دستیابی به دانش فعال شده
۱. اطلاعات بی فایده(useless information)
اطلاعات بی فایده اطلاعاتی هستند که جذب و حفظ میشوند، اما درک نمیشوند. برای مثال، اکثر افراد طی دوران تحصیل خود اطلاعات زیادی در بارهی دموکراسی کسب کردهاند اما آن را درک نکرده اند. بخش زیادی از اطلاعاتی که درونی کردهاند لفظی و تو خالی است. یا بسیاری از افراد عبارت تفکّر انتقادی را شنیده یا بر زبان آوردهاند اما آنرا خوب درک نکرده اند. بسیاری از اطلاعات ما از واژههای توخالی به دست آمدهاند و تلاش نمیکنیم در بارهی آنها اطلاعات دقیق، درست، عمیق، وسیع، و روشنی کسب کنیم: واژههایی مانند هرمنوتیک، تفکّر انتقادی، سورئالیسم، سکولاریسم، پست مدرنیسم، و ... .
متفکّر انتقادی سعی میکند با کسب اطلاعات وسیع، عمیق و درست و تبدیل این اطلاعات به مفاهیمی پر معنی و با تحلیل درست، ذهن خود را از اطلاعات بی فایده در باره واژهها پاک کند.
دوستان عزیز از آنجا که مؤلّفهی اطلاعات در تفکّر انتقادی از اهمیت ویژهای برخوردار است در چند مرحله مطالب ارسال میشود که اختصاص دارد به نادانی فعال شده، دانش (دانایی) فعال شده، و پرسشها که از اهمیت خاصی برخوردار است.
ترکیب این مؤلّفهی تفکّر (اطلاعات) با معیارهای تفکّر (وضوح، دقت، درستی، عمق، وسعت، اهمیت، ارتباط یا مناسبت، منطق، و انصاف) که در بخش سوم آموزش تفکّر انتقادی مطالب آن ارسال شد بسیار حائر اهمیت است و در پایان این بخش ( بخش مؤلّفههای تفکّر) به آن پرداخته میشود.
۲. نادانی فعال شده
منظور از نادانی فعال شده، جذب و استفاده از اطلاعات غلطی است که گمان میکنیم درست و دقیق هستند. برخی افراد به دلیل نادانی فعال شده معتقدند که مسائل، رویدادها و افرادی را درک میکنند که در حقیقت چنین نیست. گاهی نادانی فعال شده مبنایی برای اعمال گستردهای میشود که میلیونها نفر مرتکب میشوند (ایدهی نازیسم، برتری نژادی آلمانی و پستی نژاد یهود). گاهی نادانی فعال شده تصور غلط شخصی ای است که فقط یک نفر و در محیطی محدود، آن را اعمال میکند. در هر صورت، نادانی فعال شده از طرف هر شخص یا گروهی خطرناک است.
بنابراین، لازم است که درستی باورهای خود را بررسی کنیم، بخصوص اگر عمل کردن بر اساس این باورها بالقوه باعث آسیب، ناراحتی و صدمه برای دیگران باشد.
این فرض که برخی باورهای هر فرد نوعی نادانی فعال شده است، منطقی به نظر میرسد. از میان بردن هر چه بیش تر این باورها مسئولیتی است که بر عهدهی تمامی ماست. رانندگانی که گمان میکنند هنگام مستی میتوانند به خوبی رانندگی کنند، یا این باور را که سیگار کشیدن تاثیر چندانی بر سلامتی ندارد در نظر بگیرید.
درک مفهوم نادانی فعال شده مهم است؛ اینکه بفهمیم اطلاعاتی که بدست میآوریم غلط یا گمراه کننده هستند یا نه. باید نمونهی روشنی از نادانی فعال شده را بخاطر بسپاریم تا تصویر روشنی از آن داشته باشیم، همچنین باید در مورد اطلاعاتی که به دست میآوریم و ممکن است اشتباه باشند دقت و هشیاری به خرج دهیم. اکثر افرادی که در نتیجهی نادانی فعال شدهی خود باعث آزار دیگران شده اند، احتمالاً خود این را نمیدانسته اند.
۳. دانشِ فعال شده
منظور از دانشِ فعال شده نه تنها جذب و استفاده از اطلاعات درست، بلکه جذب اطلاعاتی است که اگر به درستی درک و فهمیده شوند، ما را بسوی اطلاعات مفید و صحیحِ بیشتر هدایت میکنند.
مثلاً، اگر ما اطلاعات درست و دقیق در باره تاریخ دریافت، جذب، و درست درک کنیم، تبدیل به نوعی دانش فعال شده میشوند که قادر میسازند ما به دانش صحیح تاریخی دست پیدا کنیم.
پرسشهای مربوط به مؤلّفهی اطلاعات
۱. منابع این اطلاعات چیست؟
۲. آیا مدرکی برای اثبات ادعایتان دارید؟
۳. نمونه اش چیست؟
۴. از کجا میدانید؟
۵. برای ادعایتان چه دلایلی دارید؟
۶. آیا این دلایل کافی است؟
۷. میشود دلایل تان را توضیح بدهید.
۸. پیش از پاسخ دادن به این پرسش، چه اطلاعات دیگری لازم است؟
۹. چرا فکر میکنید این اطلاعات درست است؟
۱۰. چطور به این باور رسیدید؟
۱۱. این اطلاعات چه ربطی به قضیه دارد؟
۱۲. چه کسی میتواند اثبات کند این اطلاعات درست است یا نه؟
۱۳. اگر کسی بگوید -----، چه پاسخی میدهید؟
۱۴. ----- را چطور توضیح میدهید؟
۱۵. چطور به این نتیجه رسیدید؟
پرسشها باید واضح، دقیق، عمیق، وسیع، درست، مربوط، مهم و منطقی باشند.
تفاوت بین اطلاعات، دانش و خرد
اطلاعات، داده و یا دیتا به واقعیتهایی گفته میشود که خارج از ذهن ما است و بطور مستقیم و بی واسطه دریافت میشود. در واقع اطلاعات ورود مطالب به ذهن است.
سپس، این اطلاعات وارد فرایند تفکّر میشود. وقتی که ما اطلاعات را تجزیه و تحلیل، طبقه بندی، تکرار، تداعی، تغییر شکل، مقایسه، و سازمان دهی کنیم از حافظهی کوتاه مدت به حافظهی دراز مدت منتقل میشود. اگر در این فرایند از تفکّر نقّاد استفاده کنیم یعنی اطلاعات را با معیارها و مؤلّفههای تفکّر تجزیه و تحلیل کنیم، اطلاعات ما به دانش صحیح و باورهای درست تبدیل میشود و اگر از تفکّر غیرنقّاد استفاده کنیم این اطلاعات تبدیل به خرافات و باورهای غلط میشود. در واقع دانش زمانی حاصل میشود که اطلاعات تجزیه و تحلیل شود.
چه زمانی میتوانیم ادعا کنیم که به دانش تاریخ یا فلسفه دست یافتهایم؟
چه زمانی میتوانیم ادعا کنیم که به دانش ساخت موشک بالستیک یا انرژی هستهای دست یافتهایم؟
چه زمانی میتوانیم ادعا کنیم که به دانش روانشناسی، جامعه شناسی، زیست شناسی، و یا زبانشناسی دست یافتهایم؟
وقتی که اطلاعات جدید با اطلاعات و دانش قبلی ادغام و ترکیب شود به یک دانش جدید تبدیل میشود. ایجاد ارتباط با اطلاعات و دانش قبلی بخش مهم تبدیل اطلاعات به دانش جدید است.
وقتی از دانش استفاده شود تبدیل به تجربه میشود. اگر از دانش درست بطور صحیح استفاده شود، تجربهی مفید و صحیحی حاصل میشود، اما اگر از دانش نادرست که در اثر جذب و درک اطلاعات نادرست بوجود میآید استفاده شود، حاصل آن تجربهی غلط میباشد. از ترکیب دانش و تجربهی درست خرد حاصل میشود. در واقع خرد حاصل استفاده از مهارت تفکّر انتقادی در زندگی میباشد.
دیدگاه در تفکّر(point of view)
دیدگاه یا زاویهی دید یکی از مهمترین مؤلّفههای تفکّر میباشد. تفکّر آدمی نسبی و انتخابی است. نمیتوان فرد، رویداد، یا پدیدهای را همزمان از تمام دیدگاهها درک کرد. متفکّر نقّاد باید این موضوع مهم را در حین تجزیه و تحلیل و ارزیابی اطلاعات در نظر بگیرد. فرد میتواند نظر یا زاویه دید خود را تغییر دهد و با توجه به زاویه دید و با نگاه جدید موضوع را تجزیه و تحلیل کرده، به حل آن بپردازد.
دو ایدهی کاملاً متفاوت، متضاد و مخالف را در دو جملهی زیر در نظر بگیرید.
۱. ما باید با آمریکا مبارزه کنیم.
۲. ما باید با آمریکا مذاکره کنیم.
با جانشین کردن کلمهی مذاکره به جای مبارزه زاویهی دید ما تغییر میکند. گاهی اوقات، تغییر یک کلمه در ذهن سرنوشت ساز میشود و تصمیم گیری ما را برای حل مشکل عوض میکند.
این دو ایدهی کاملاً مخالف را باید از دیدگاه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، روانشناسی، فرهنگی، ایده ئولوژی و جهان بینی، بین المللی، مبارزه طلبی یا صلح خواهی، ملی گرایی، و منافع ملی تجزیه و تحلیل کرده و به استلزامات، پیامدها، نتایج، و عواقب آن در کوتاه مدت، میان مدت، و دراز مدت بیندیشیم.
دیدگاه متفاوت(six or nine)
سؤالاتِ مربوط به مؤلّفهی دیدگاه در تفکّر
۱. از چه زاویهای به موضوع یا مسئله نگاه میکنید؟
۲. آیا به همهی دیدگاهها توجه لازم و کافی کرده اید؟
۳. با توجه به شرایط، کدام یک از دیدگاهها معقول تر است؟
۴. دیدگاه جانشین چیست؟
۵. ظاهراً از دیدگاهِ ----- به قضیه نگاه میکنید، چرا این دیدگاه را انتخاب کرده اید؟
۶. دیدگاه مخالفان چیست؟
۷. چه تفاوتها یا شباهتهایی بین دیدگاه شما و دیدگاه مخالفان وجود دارد؟
۸. آیا ممکن است از زاویهی دیگری به این قضیه نگاه کنید؟
۹. اگر در رد شما بگویند که -----، چه پاسخی میدهید؟
۱۰. مخالفان یا افراد دیگر چه پاسخی ممکن است بدهند؟ چرا؟
مفاهیم در تفکّر(Concepts)
دوستان چون مؤلّفهی مفاهیم مهمترین مؤلّفهی تفکّر میباشد، در چند مطلب این مؤلّفهی مهم توضیح داده میشود.
مفاهیم یعنی چه؟
مفاهیم به ایدهها ی انتزاعی یا تصورات کلی گفته میشود که در ذهن، گفتار، و یا تفکّر انسان ایجاد میشود. مفاهیم بلوکهای سازندهی اصلی تصورات و باورها هستند و نقش مهمی در تمام جنبههای شناخت ایفا میکنند.
یادگیری مفهوم نهفته در یک واژه یک فرایند است که با تجارب، تصورات، تعصبات، احساسات، تحصیلات، اعتقادات، و فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعی حاصل میشود.
ولتر میگوید؛ هر گاه تصمیم گرفتید گفتوگو کنید، ابتدا واژهها را تعریف کنید.
سخن ولتر اهمیت نقش مفهوم واژهها را در ذهن طرفین گفتوگو نشان میدهد.
مثلاً واژهی مادر که مترداف کلمات مامان و ننه میباشد مفاهیم زیر را شامل میشود:
۱. محبت، ۲. عشق، ۳. فداکاری، ۴. از خود گذشتگی، ۵. دلسوزی، ۶. مهربانی و...
البته مادر به مفهوم اصل، منشاُ و سرچشمه نیز میباشد. مثلاً، دو مادر ورزشها است.
واژهی مادر دارای دو مفهوم کلی و جزئی میباشد. مفهوم کلی به تمام مادران و مفهوم جزئی به مصداق مادر اطلاق میشود مانند مادر من.
البته واژهی مادر در دورانهای مختلف زندگی مفاهیم مختلفی دارد. برای یک کودک و نوزاد مفهوم مادر یعنی غذا و شیر دادن و برای یک زن شوهر دار مفهوم مادر یعنی نیازمند توجه بیشتر. وقتی زن و شوهری در بارهی مادران خود با هم گفتوگو میکنند، دو مفهوم متفاوت در ذهن طرفین شکل میگیرد که ناشی از تصورات ذهنی متفاوت است. ممکن است در این موقعیت زن توقع داشته باشد که همان مفهومی که از مادر شوهرش در ذهنش ایجاد شده، در ذهن شوهرش شکل بگیرد که این یک نوع خطای شناختی میباشد که در بخش مغالطهها و خطاهای شناختی به آن پرداخته میشود.
تفاوت بین معنی، تعریف، و مفهوم یک واژه
به ارزش نمادین چیزی، شخصی، یا پدیدهای معنی گفته میشود. مثلاً کتاب ارزش نمادین چیزی است که ما آن را مطالعه میکنیم. دوست ارزش نمادین شخصی است که با او ارتباط عاطفی و منطقی خاصی داریم.
تعریف واژه به ما میگوید که یک چیز باید چه ویژگیهایی، مشخصههایی، کیفیاتی، و خواصی داشته باشد تا آن واژه بر آن اطلاق شود.
مثلاً، کتاب به مجموعهای از صفحاتِ نوشتهشده، مصوّر، چاپشده یا صفحات خالی بیشتر از ۴۹ صفحه؛ ساختهشده از جوهر، کاغذ، پوست حیوانات یا مواد دیگر مانند چسب، نخ و… است که معمولاً از یک طرف یا سمت به یکدیگر محکم شده یا متصل میشوند.
البته با اختراع اینترنت تعریف فوق از کلمهی کتاب کامل نیست چون این تعریف شامل کتابهای الکترونیک (e-books) و یا مینی بوکها (mini-books) نمیشود.
مفهوم به تصورات انتزاعی و ایدههای کلی گفته میشود که از اشخاص، اشیاء، پدیدهها در ذهن ما شکل میگیرد. مثلاً، سواد، معلومات، آگاهی، شناخت، خرد و دانش تصورات و ایدههایی هستند که از واژهی کتاب در ذهن ما تداعی میشوند. البته اگر کتابی تصورات و ایدههای ما را تایید نکند با ذهنیت و مفهوم منفی به آن نگاه میکنیم.
معنی، تعریف، و مفهوم واژهها با توجه به زمانها و مکانهای مختلف تغییر میکند.
مفهوم سازی میتواند به صورت شخصی انجام بگیرد. یعنی یک فرد تصور و ایدهی کلی از چیزی داشته باشد که با افراد دیگر متفاوت باشد که به آن شخصی سازی مفاهیم گفته میشود.
مفهوم سازی واژهی ازدواج
ازدواج یا پیوند زناشویی، پیوندی آیینی، عاطفی، و اجتماعی است که طی آداب و رسومی خاص بین زن و مرد در مذاهب و کشورهای مختلف برقرار میشود تا به تشکیل خانواده منجر گردد و میتواند منجر به فرزند آوری شود.
البته با توجه به تنوع ازدواج (دائم، موقت، سفید، خاکستری، مصلحتی، همجنس گرایان، تعدد زوجات، و ...) نمیتوان معنی، تعریف، و مفهوم دقیق و روشنی از این واژه ارائه کرد.
استفاده از معیارهای نه گانهی تفکّر: وضوح، دقت، درستی، عمق، اهمیت، ارتباط، وسعت، منطق، و انصاف (که در بخش سوم آموزش تفکّر انتقادی با مثال و جزئیات توضیح داده شد.) برای ارائهی معنی، تعریف، و مفهوم واژهی ازدواج و انواع آن در مذاهب و کشورهای مختلف ضروری است.
اینکه فرد ازدواج را چگونه مفهوم سازی کند بر تصمیم گیرها و نتیجه گیریهای او در بارهی ازدواج کردن یا نکردن با یک شخص خاص تاُثیر میگذارد؛ سپس بر نظر فرد در بارهی موفق بودن یا نبودن ازدواجش و نظرش دربارهی ادامهی زندگی یا طلاق تاثیر میگذارد.
شاید کمتر کسی باشد که داستان شاهزادهای سوار بر اسب سفید رویاها را نشنیده باشد. داستانی که از جادهای دور شاهزادهای زیبا، باوقار، ثروتمند و دانا از راه میرسد و عاشق دخترِ داستان میشود و در مراسمی با شکوه او را به قصری زیبا برای زندگی میبرد.
اینگونه مفهوم سازیِ فانتزی و تخیلی برای واژهی ازدواج میتواند فرد را دچار خطاهای شناختی و تصمیم گیری کند و باعث میشود که فرد در انتخاب همسر آیندهی خود کاملاً انتزاعی و آرمانگرایانه فکر کند و دچار مغالطهی ایدهآل (ideal fallacy) شود. (این مغالطه در بخش مغالطهها و خطاهای شناختی توضیح داده میشود.)
حال اگر دختری ازدواج را پیوند با مردی دانا، عاقل، و باتجربه سوار بر اسب خرد و منطق واقعیتها مفهوم سازی کند و زندگی مشترک را درک و تفاهم دو جانبه در مشکلات و همدلی، همدردی، هم فکری، و همکاری مشترک در تمام زمینهها در ذهن خود تصور کند، مسلماً در تصمیم گیری برای ازدواج و ادامهی زندگی مشترک دچار مشکلات کمتری میشود و سازش پذیری و سازگاری او در فراز و نشیبهای زندگی بیشتر میشود.
بنابراین، زمانی میتوانیم در بارهی ازدواج استدلال و انتخاب معقول و منطقی کنیم که به نحو درست و خرمندانه آن را مفهوم سازی کنیم.
مفروضات یا انگاشتهها (Assumptions)
مفروضات یا انگاشتهها یکی از مؤلّفههای مهم تفکّر میباشد که با مؤلّفهی مفاهیم همراه است. در واقع مفروضات و مفاهیم دو قلوی به هم چسبیده در فرایند تفکّر میباشند.
مفروضات یا انگاشتهها به عباراتی گفته میشوند که بدون مدرک، دلیل، و اثبات درست و بدیهی تصور میشوند. در واقع، به مقدمهی ناگفته و مسلم که نقطهی شروع استدلال میباشد انگاشته یا فرض گفته میشود. (انگاشته یعنی تصورات بدیهی و مسلمِ کاشته شده در ذهن قبل از شروع استدلال)
تمام تفکّر و تجارب آدمی مبتنی بر مفروضات و انگاشتهها است. افکار ما باید با چیزی شروع شوند که در شرایط خاص درست پنداشته شوند. مثلاً، با دیدن ابر تیره در آسمان، فرض را بر این میگیریم که میخواهد باران ببارد. یا فردی که از مسجد خارج میشود، فرض را بر این میگیریم که نماز خوانده است. یا فردی که برای ما شکلک قلب میفرستد، فرض را بر این میگیریم که ما را دوست دارد یا روابط عاطفی او با ما مثبت است.
تمام این مفروضات و انگاشتهها بر اساس مفهوم سازی از شرایط، موقعیت، و شخص شکل میگیرد.
ما معمولاً از مفروضات خود آگاهی نداریم و بنابراین به ندرت آنها را زیر سؤال میبریم. مفروضات در تفکّر ما به طور ناخودآگاه و بدون دانستن ما عمل میکنند.
تمام تعصبات، تصورات، تخیلات، تعمیمدهیها، و جبهه گیریهای ما در قالب مفروضات و انگاشتهها شکل میگیرند.
مثال ۱: احترام مقدس مآبانه و متعصبانه به بعضی از افراد از جمله والدین یا شخصیتهای مورد علاقهی ما مبتنی بر این مفروضات است که بدون دلیل و مدرک باید به آنها احترام خاص و ویژهای گذاشت.
مثال ۲: لبخند یک فرد به ما این تصور را ایجاد میکند که ما را دوست دارد یا از ما خوشش آمده است. (بدون مدرک و دلیل)
مثال ۳. وقتی هنگام خواب در اتاق تاریک و کاملاً آرام و ساکت صدای افتادن چیزی به گوش ما میرسد، تصور میکنیم جن است چون این موجود را اینگونه مفهوم سازی کردهایم. (بدون دلیل یا مدرک)
مثال ۴. وقتی که در خیابان میبینیم دو جنس مخالفِ بالغ دست یکدیگر را گرفته، قدم میزنند فرض را بر این میگیریم که این دو شخص زن و شوهر یا دوست پسر و دختر هستند نه خواهر و برادر یا ... .
مفروضات ممکن است صحیح یا غلط باشند. اگر دو نفر مفروضات یا انگاشتههای مشترک داشته باشند، اختلافات آنها کمتر و ارتباط بیشتر و آسان تری با هم بر قرار میکنند.
مثلاً اگر دو نفر مفروضات یا انگاشتههای مشترکی در باره خداوند داشته باشند بهتر همدیگر را درک میکنند. اما اگر یکی از آنها خداوند را انرژی و دیگری خداوند را انسان وار گونه تجسم و تصور کند و قبل از شروع بحث تصورشان را آشکار نکنند به نتیجهی مشترکی نخواهند رسید.
در قسمتهای بعد به استدلال مبتنی بر مفروضات، مفروضات فرهنگی و اخلاقی، و پرسشهای مربوط به انگاشتهها پرداخته میشود. (مثلا مفروضات یا انگاشتهها یا تصورات بدیهیِ ما ایرانیها از حیواناتی مانند سگ، شتر، و گاو با مفروضات اروپاییها، اعراب، و هندیها از این حیوانات متفاوت است.)
استدلالِ مبتنی بر مفروضات
منظور از استدلالِ مبتنی بر مفروضات عبارت است از هر چیزی که بطور واضح، درست و غیر قابل انکار فرض کنیم تا به درک چیز دیگری برسیم. اگر شما چنین استنتاج کنید که فردی که آب ریزش بینی دارد و سرفه میکند، دچار سرما خوردگی شده است، در حقیقت چنین فرض کردهاید که هر فردی این علائم را دارد سرما خورده است. (تعمیمدهی)
ما انسانها پیوسته و ناخودآگاه از مفروضات به صورت باورهایی بهره میگیریم که بر اساس آنها استنتاج میکنیم. ما همیشه در بارهی خودمان، کارمان، دوستمان، شریک مان، معلم مان، والدین مان، همسرمان، فرزندانمان، محیط اطراف مان، و بطور کلی جهان مان مفروضاتی داریم. از آنجا که نمیتوانیم در بارهی همه چیز پرس و جو کنیم برخی مسائل را درست در نظر میگیریم که گاهی اشتباه از آب در میآید.
انسانها در بارهی آنچه میبینند مفروضات متفاوتی دارند. زیرا یک موقعیت را از دیدگاههای متفاوتی بررسی میکنند و اطلاعات را به گونهای متفاوت میبینند. برای مثال، دو نفر گدایی را در خیابان میبینند، یکی از آنها ممکن است به این نتیجه برسد که این فرد به کمک احتیاج دارد و به او پول بدهد و دیگری گمان کند که کمک کردن به او سبب گداپروری در جامعه میشود. این دو استنتاج متفاوت بر اساس دو استدلال متفاوت که بر اساس دو فرض متفاوت شکل گرفته، صورت میگیرد.
هر استدلالی مبتنی بر مفروضات و انگاشتههای ما است.
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
مولوی
فرضیات و استنتاج بر اساس چند موقعیت
۱. ساعت ۱۲ ظهر است.
استنتاج: وقت ناهار است.
فرض: هر وقت ساعت ۱۲ باشد وقت ناهار است.
۲. زنی در صندلی چرخدار میبینید.
استنتاج: حتماً زندگی غمباری دارد.
فرض: تمام افرادی که در صندلی چرخدار هستند، زندگی غمباری دارند.
۳. ابر سیاهی در آسمان مشاهده میکنید.
استنتاج: احتمالاً باران خواهد آمد.
فرض: هر وقت ابرهای سیاهی در آسمان باشد باران میآید.
فرض همان تعمیم کلی است که فرد را به استنتاج میرساند.
تمرین: از دو موقعیت زیر چه استنتاج و فرضیاتی گرفته میشود؟
موقعیت اول: فردی را در کتابخانه میبینید که کتاب تفکّر انتقادی از ریچارد پل و لیندا الدر میخواند.
استنتاج: ؟
فرض: ؟
موقعیت دوم: اتومبیل پلیس مدتی شما را تعقیب میکند.
استنتاج: ؟
فرض: ؟
نظرات